براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
دارم از تــو حــرف می زنــم
امــــا روحــت هم از نوشــــته هــایم خبــر نــدارد
ایــــرادی نــــدارد یــاد تــو
به نوشتــــه هــایم رنــگ می دهــد
شــایــد دیگــری بخــــواند و آرام گیــــرد ذهــــن پریشــــانش
لبخند بزن!
بدون انتظار پاسخی از دنیا ،
بدان روزی دنیا انقدر شرمنده می شود
که به جای پاسخ لبخند ،
با تمام سازهایت می رقصد ... پاسخ:شاید ولی من اون زمان نیستم
آنگاه که زمان مرگم فرا رسد،
کسی که باید بمیرد منم........
پس بگذار،
آنطور که میخواهم زندگی کنم....... پاسخ:زمان مرگم فقط یک جمله به او میگویم هی لعنتی اونجوری نمیرن اینجوری میرن.......
چه خوش خیال بودم….
که همیشه فکر می کردم در قلب تو محکومم…….
به حبس ابد!!
به یکباره جا خوردم…..
وقتی زندانبان به یکباره بر سرم فریاد زد….
……هی…
تو….
آزادی!….
و صدای گام های غریبه ای که به سلول من می آمد!!! پاسخ:خانومی خیلی قشنگ بود
آزادی های یواشکی..!
گریه در تاریکی..!
آرزوی که تا ابد آرزو می ماند..!
و خدای حقیقی که در میان بت ها گم شده..!
من هیچ از آدم های این شهر نمیخواهم فقط راه فرار کجاست پاسخ:فریاد دیگر مجبور نمیکند کسی را که تو را درک کند "درک"